یادگارِعُمر آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان (علم) كلام فارسى/ (علم) كلام فرانسه/Theo logiedialectique انگليسى/Dialectical theology كلام در لغت لفظ مركبى است كه بر سبيل وضع و اصطلاح دلالت بر معنائى مى كند. اولين استعمال اين لفظ، خارج از معنى لغوى آن دلالت آن به يكى از صفات خداوند بود كه همان صفت كلام است. چهار شنبه 28 خرداد 1393برچسب:حُدوثِ عالَم, :: :: نويسنده : علی
حُدوثِ عالَم (اصطلاح کلام و فلسفه) فرهنگ فلسفى جوهر فارسى/ گوهر فرانسه/Substance انگليسى/Substance لاتين/Substantia هر سنگى كه بتوان چيزى از آن استخراج كرد كه مورد استفاده باشد، گوهر است و گوهرِ هر چيزى سرشت و خلقت اصلى آن است. گوهرهاى نفيس گوهرهائى است كه نگين انگشتر و امثال آن را از آنها میسازند. گوهر شمشير به معنى لعاب روى آن است. گفته اند كه گوهر به معنى اصل هر چيزى است اصل مركبات را نيز گوهر گويند. فيلسوفان اين لفظ را به چند معنى به كار برده اند : ابن سينا گويد : در اصطلاح دكارت، جوهر، شىءِ دائمِ ثابتى است كه توارد صفاتِ متضاد با خود را، بدون اينكه خود تغيير كند میپذيرد. مانند صفاتى از قبيل رنگ، بو، نرمى، مزه، سرما و گرما كه يكى پس از ديگرى وارد بر قطعۀ موم میشود. اين اعراض، متغير است اما خود موم ثابت و لا يتغيّر است. «جوهر اول» به معنى موجودِ منحصر به فردى است كه صفات، مستقيماً به طور سَلبى يا ايجابى بر آن حمل میشود. دكارت گويد : در نظر اسپينوزا جوهر به معنى شىءِ قائم به ذات و مدرك لِذات است. قوام اين معنى به دو چيز است : در نظر كانت، جوهر اولين مقوله از مقولات اضافه است، و تصور پيشينى ناشى از صورت حكم مطلق است، از اين جهت كه چنين حكمى يا اسناد محمولى به موضوعى و يا رفع محمولى از موضوعى است. اولين مقوله از مقولات اضافه، از ايضاح نسبت بين موضوع و محمول به وجود میآيد. اين نسبت عبارت است از نسبت بين جوهر و عرض، و صورت آن، دوام كميت ماده است. تجربه فرصتى است كه امكان تطبيق مقولۀ جوهر را در امورى كه از اكتشاف دوام بعضى اشياءِ قائم به ذات، به دست میآيد، فراهم میسازد، اين معنى چنانكه مشاهده میشود، نزديك است به معنائى كه دكارت از جوهر مراد میكرد و اخيراً ذكر آن گذشت. پديدارشناسان به وجود جوهر معتقد نيستند و موضوعى را كه حامل صفات است، قائم به همان صفات میدانند نه به شىءِ ديگرى. اصل جوهر عبارت است از قول به اينكه هر صفتى داراى جوهرى است كه حامل آن است، و اصلِ دوام جوهر عبارت است از قول به اينكه در زير تمام تغييرات، شىءِ ثابتى وجود دارد كه مقدار آن در طبيعت، افزايش و كاهش نمیيابد. «اصالت جوهر»، عبارت است از قول به اینکه جوهر به عنوان شىءِ قائم به ذات وجود دارد. اين نظريه در مقابل نظريه «اصالت پديدار» قرار دارد. جوهرى منسوب به جوهر و به معنى مقوم جوهر است. مثلا میگوييم صورت جوهرى. صورت به دو معنى آمده است : يكى طبيعت مشترك بين افراد يك نوع، از اين جهت كه قائم به خود و مستقل از افراد مندرج در خود است. اين صورت جوهرى يا تام است، مثل صورت انسان، و يا ناقص است، مثل صورت جنين، پيش از ضمّ نفس ناطقه به آن. دوم به معنى طبيعت اشياء مفرد، از اين جهت كه داراى وحدت حقيقى مركب از مجموع خواص معقول است. لايب نيتس گويد : جوهريت لفظى است دال بر كيفيت وجود جوهر از اين جهت كه جوهر است. مثل اين سخن ابن سينا كه گفته است : چهار شنبه 28 خرداد 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی
457 - وَ قَالَ (ع) : مَنْهُومَانِ لَا يَشْبَعَانِ طَالِبُ عِلْمٍ وَ طَالِبُ دُنْيَا. ******* منهوم (ن ه م) : شَبع : سه شنبه 27 خرداد 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی
مثال در اصطلاح صرفیان، لفظی است که فاءالفعل آن «و» یا «یاء» باشد مانند «وعد» و «یسر»؛ اوّلی را «مثال واوی» و دومی را «مثال یائی» گویند. اجوف اجوف، نزد علمای صرف، لفظی را گویند که عین آن حرف علة باشد. ومعتل العین و ذوالثلاثة خوانند، مانند «قول» و «بیع» و «قال» و «باع». پس اگر حرف علة واو بود آن را «اجوف واوی»، و اگر حرف عله یاء بود «اجوف یائی» گویند لفیف کلمه ای که از سه حرف اصلی آن دو حرف علت باشد، خواه مقرون چون «طوی» و خواه مفروق چون «وعی». صحیح است و مثال است و مضاعف لفیف مفروق : سه شنبه 27 خرداد 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی
ز آبِ خُـرد، مـاهى خُـرد خيزد
فرهنگ اصطلاحات آثار شيخ اشراق جوهر: «و هر چه او را محلّ نيست از ممكنات، او را جوهر خوانيم و بر آن اختصار و اقتصار كنيم كه گوييم : «... و آنچه قائم است به خود، از چيزهايى كه ممكن الوجود است آن را جوهر نام كرديم، اصطلاح مشّائين چيزى ديگر است ...». «... كلّ شىء له وجود فى خارج الذّهن فامّا ان يكون حالّا فى غيره شايعا فيه بالكلّيّة و نسمّيه «الهيئة»، او ليس حالّا فى غيره على سبيل الشّيوع بالكليّة و نسمّيه جوهرا». در تعريف جوهر، اقوال مختلفى آمده است و اين اختلاف به تعريف عرض هم راه پيدا كرده است؛ ... در مورد جوهر : سه شنبه 27 خرداد 1393برچسب:الدُّنْيَا خُلِقَتْ لِغَيْرِهَا, :: :: نويسنده : علی
463 - وَ قَالَ (ع) : الدُّنْيَا خُلِقَتْ لِغَيْرِهَا، وَ لَمْ تُخْلَقْ لِنَفْسِهَا. سه شنبه 27 خرداد 1393برچسب:حاج ملّا هادی سبزواری, :: :: نويسنده : علی
حاج ملّا هادی سبزواری هادی. (حاجی ملا هادی سبزواری) سبزواری که در شعر «اسرار» تخلص یافت. به سال ١٢١٢ ه.ق. متولد شد. مدت عمرش ٧٨ (حکیم) سال و به سال ١٢٨٩ ه.ق. چشم از جهان فروبست. «غریب» ماده تاریخ تولد اوست. و حاج ملاحسین با اینکه خود کلام و حکمت دیده بود و از طرفی شوق و استعداد نیز در حاجی میدید از منطق و ریاضی به جز اندکی با وی نگفت. در اینجا آتش حکمت در دل حاج ملاهادی زبانه کشید و چون از علوم نقلی و دینی حظی به سزا یافت، ترک اموال و املاک گفت و به اصفهان عزیمت کرد. و نزدیک هشت سال در اصفهان بماند و اغلب اوقات را صرف تحصیل حکمت اشراق کرد. پنج سال در نزد آخوند ملا اسماعیل (اصفهانی) حکمت دید و در اوایل ورود به اصفهان در نزد آقا محمدعلی مشهور به نجفی هر روز یک ساعت فقه میخواند. چون به خراسان بازگشت، پنج سال در مشهد به تدریس حکمت و اندکی فقه و تفسیر پرداخت، زیرا در آن روزگار علما را اقبال به فقه و تفسیر بیشتر بود و از حکمت روگردان بودند. هر حکیم متألَّه و عارف متصوف و مرتاض متشرع که در عصر ما هست انتسابش به اوست. حاج ملا هادی سبزواری بزرگترین حوزۀ بحث و تدریس حکمت اشراق و مشّاء را در سبزوار تأسیس کرد. آوازۀ وی در سراسر ایران و در بعضی از کشورهای اسلامی، مانند عراق، افغانستان و هند پیچید ومشتاقان حکمت اسلامی از هر سو به سبزوار میـشتافتند تا عقائد و آراء حکیمان ایران و یونان و اسلام را از آخرین حکیم اسلامی بشنوند. صنیع الدوله در کتاب «مطلع الشمس» تفصیل زندگانی شخصی حاجی را مستقیماً از زبان پسران حاجی و عیال وی که در وراء پرده نشسته بوده آورده و در ضمن آن چنین گوید : در روز بیست و هشتم ذیحجۀ هزار و دویست و هشتاد و نه، سه ساعت به غروب مانده مرغ روحش از قفس تن به آشیان قدس پرید. ملا محمدکاظم پسر آخوند ملا محمدرضای سبزواری متخلص به «سرّ» که ازشاگردان حاجی بود. در تاریخ فوت آن بزرگوار گوید : اسرار چو از جهان به در شد جسد آن بزرگوار را در بیرون دروازۀ سبزوار که معروف به دروازۀ نیشابور و بر سر راه زُوّار است به خاک سپردند و پس از چندی میرزا یوسف بن میرزا حسن مستوفی الممالک که در این اواخر در دولت علیّه منصب صدارت عظمی یافت تکیه و بقعه ای برای آن مرحوم بنا کرد. طول تکیه صد و ده قدم و عرض آن پنجاه و پنج قدم است ... فلسفۀ اسرار : هزاران آفرین بر جان حافظ از انواع مختلف شعر غزل را پسندیده و بدان پرداخته است. از نظر لفظ و معنی غزلهای وی اغلب تقلیدِ ناسازی از غزلهای خواجه است : ما ز میخانۀ عشقیم گدایانی چند
دمی نه کآرزوی مرگ بر زبانم نیست تألیفات سبزواری به قرار زیر است : سه شنبه 27 خرداد 1393برچسب:جبیره کردن, :: :: نويسنده : علی
جبیره کردن : جبیرة به معنای: پيوندها |
|||
![]() |