یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان

چُنان با نیک و بد سَرکُن؛ که بعد از مُردنت «عُرفی»
مسلمانت به زمزم شویَد و هِندو بسوزاند

جمال الدّین عُرفیِ شیرازی
قرن دهم ه.ق.


یوسف بن یحیی قرشی بُوَیطی (بویطی؛ منسوب به بویط و آن دهی است به مصر.)، مکنی به ابویعقوب.
دوست امام شافعی و واسِطَةُ العِقد شافعیان بود و پس از مرگ امام شافعی در درس و فتوا دادن جای او را گرفت. او از مردم بویط مصر بود و در قضیۀ «مخلوق بودن قرآن» در عهد الواثق دست بسته بر استری به بغداد برده شد تا مخلوق بودن قرآن را تأیید کند ولی او نپذیرفت و به زندان افتاد و به سال ٢٣١ ه.ق. در زندان درگذشت.
اما شافعی گفته است: «به مجلس من هیچکس از یوسف شایسته تر و از یاران من هیچکس از او داناتر نیست».
او راست: «المختصر» در فقه، که آن را از کلام شافعی اقتباس کرده است.

جمعه 25 مهر 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی

خدا، به حق، چو دَری بر کسی فروبندد
زِ راهِ لطف و کـرم، دیگری گـشایـد بـاز

جمعه 25 مهر 1393برچسب:یعقوب علیه السلام, :: :: نويسنده : علی

یعقوب.
(
Jacob)
ابن اسحاق بن ابراهیم.
نام پسر اسحاق پیغمبر و او را اسرائیل نیز گویند و با عیصو از یک شکم زاییده شدند.
نام پیغمبری که پدر یوسف بود و این لفظ عبرانی است نه عربی.
یکی از انبیای بنی اسرائیل، پدر یوسف، روضه اش به شام (
به معني وسيع کلمۀ شام. مشهد خليل نزديک بيت المقدس است.) به شهر مسجد ابراهیم است.
یعقوب را دوازده پسر بود. چون او را اجل نزدیک رسید فرزندان او به بالینش حاضر آمدند. یعقوب فرزندان یوسف را چون فرزندان خود از جملۀ اسباط قرار داد. یوسف را وصیت کرد و گفت برادران را نیکو دار اگرچه ایشان با تو زشتی کردند. یوسف پذیرفت. یعقوب به پیش خدا شد و یوسف او را دفن کرد و طبق وصیت خود پس از ٨٠ روز برگرفتند و به زمین کنعان بردند نزدیک پدر و جدش اسحاق و ابراهیم. و سبب نزول آیۀ شریفۀ «أم کنتم شهداء اذ حضر یعقوب الموت اذ قال لبنیه ما تعبدون من بعدی قالوا نعبد الهک و اله آبائک ابراهیم و اسماعیل و اسحاق الهاً واحداً و نحن له مسلمون» این بود که جهودان دعوی کردند که او را وفات رسید فرزندان را به جهودی وصیت کرد و حق تعالی رو کرد بر ایشان.
یکی از اجداد عبرانیان است. وی پسر اسحاق و رفقه و جفت و توأم عیسو بود. اسم او از واقعه ای که در وقت ولادتش روی داد مشتق شده است. با عیسو مختلف الذوق بود. عیسو صیاد و چادرنشین و قدری خودخواه بود و می خواست نبوت را ازآنِ خود سازد ولی یعقوب به واسطۀ حیلۀ رفقه که اسحاق را فریفت و برکت را از برای یعقوب گرفت به نبوت رسید. خلاصه وقتی که یعقوب از پدر خویش مفارقت گزید ٥٠ و به قولی ٧٨ ساله بود. با اینکه خطا ورزید وارث وعده ها شد. در اواخر عمر به مصر رفت و پیری خود را در آنجا به سر برد. هنگام فوت یوسف را برکت داد و ایشان را از امور آینده آگاهی داد. خلاصه در ١٤٧ سالگی روح پاک را تسلیم کرد. اهل مصر جسد مبارکش را حنوط نمودند و یوسف و برادران هنگام کوچ از مصر جسد آن حضرت را با خود آوردند و در مغارۀ مکفیله دفن نمودند.
از انبیای عظام و نوۀ ابوالانبیاء حضرت ابراهیم و پسر حضرت اسحاق و همزاد عیسو بود. حضرت اسحاق می خواست نبوت را به عیسو بدهد ولی چون چشمش نمی دید زنش به جای عیسو به حیله یعقوب را که مورد علاقه اش بود پیش شوهر آورد و او نبوت را به یعقوب داد. یعقوب ١٤ سال برای دایی خود «لابان» خدمت شبانی کرد تا او دختر بزرگ خود «لایا» و دختر کوچکش «راحیل» را که مورد علاقۀ یعقوب بود به وی داد. از لایا، روبیل و یهودا و شمعون، و از راحیل حضرت یوسف و بنیامین و از کنیزان هفت پسر دیگر داشت که جمعاً دوازده اسباط را تشکیل می دادند. حضرت یعقوب لقب اسرائیل داشت که به معنی بندۀ خدا است و قوم بنی اسرائیل بدان حضرت منسوبند. یعقوب ٢٢٠٦ سال پیش از میلاد مسیح به دنیا آمده است.
خواهرزادۀ شعیب و پسر اسحاق از ربکا (راحیل) ملقب به اسرائیل که به فراق یوسف پسر خویش سالها گریست و نابینا گشت. وقتی یوسف را به عزیزی مصر گزیدند، پدر را به مصر خواند و در آنجا چشمان یعقوب روشن گشت و اسباط دوازده گانه از پشت دوازده پسر باشند و نام پسران این است برطبق نقل مؤلف یوسف و زلیخا که موافق با عربی آن نیز هست: یوسف، ابن یامین، یهودا، یساخر، لاوی، حادیه، ازیر، شمعون، زبولون، نفتالی، روبین، دانه.
- آل یعقوب ; فرزندان حضرت یعقوب که بر یوسف ستم کردند. بنی اسرائیل.

نه یوسف که چندان بلا دید و بند
چو حُکمش روان گشت و قدرش بلند
گنه عفو کرد آل یعقوب را
که معنی بود صورت خوب را
سعدی رحمه الله
(بوستان)

پنج شنبه 24 مهر 1393برچسب:هود علیه السلام, :: :: نويسنده : علی

هود.
هود بن شالخ بن ارفحشد بن سام بن نوح.
این نسبی است که مؤلف حبیب السیر برای او ذکر کرده و نام پدرش را مؤلف منتهی الارب عابر نوشته است.
اصطخری نوشته است که قبر این پیامبر در حضرموت است.
پیامبری است که مطابق آیۀ ٦٥ سورۀ اعراف بر قوم عاد فرستاده شده است.
ابواسحاق نیشابوری نویسد:
«این عادیان مردمانی بودند بلندبالا و ضخیم و اصل ایشان از زعورا بود از مرحاش داماد نوح علیه السلام و مسکن ایشان به ناحیت یمن بود تا به شام. و کافر گشته بودند تا آنگاه که حق تعالی هود را به ایشان فرستاد به رسالت، و ایشان بت پرست بودند و بتان کرده بودند از سنگ کنده شصت ارش به کوه اندر. و هود علیه السلام هم از میان ایشان بود و از دختر نوح بود که نامش زینا بود. ایشان را چهل وهفت سال دعوت کرد، نگرویدند و معجزات می نمود نپذیرفتند ... و گویند پیش از رسالت با ملک ایشان دوستی داشت و گویند با ایشان انبازی داشت به تجارت، و انباز را به لغت یمن برادرگویند. در قرآن هود برادر قوم عاد خوانده شده است. هود گفت: یا قوم اعبدوا الله. گفت: مکنید که عذاب آید شما را. گفتند: چه عذاب آید ما را؟ و ما بدین قویی، و خانه های ما بدین قویی، و خانه های ما در کوه است. هرچند پند داد نپذیرفتند و گفتند: تو ما را برهانی بنمای بی حجتی و معجزه ای درست نیاید. ما به گفتار مجرد روی از خدایان خویش نگردانیم و به تو نگرویم. آنگاه گفتند نکشیم تو را و در بلا اندازیم تو را که تو خویشی و پیوسته ای ما را ولیکن بر تو می ترسیم از خدایان ما که تو را بلا رسانند ... هود گفت که من توکل بر خدای کرده ام (قرآن ٥٤/١١ و٥٦) ... آنگاه گفت: هرچه بتوانید کردن بکنید ... شما قول ناصحان را درست ندارید. چون فرمان نکردند و هلاک ایشان نزدیک شد، آنگاه قصد هود کردند به جفا کردن و آزردن. هود دعا کرد، اجابت آمد. چون اثر عذاب بدیدند بگریختند و به دشت بیرون شدند. باد بر ایشان غلبه کرد. پایها بر زمین زدند و دو ارش بر زمین فروبردند گفتند: اکنون باد با ما چه تواند کردن؟ ... هفت هشت شب باد بر سر ایشان می جست و همه از سرما خشک شدند و ساقهاشان به زمین بماند. پس چون هلاک شدند، آن تنی چند که گرویده بودند به سلامت بیرون ماندند و آن مالها مانده بود، همه بسوخت و چهارپایان خشک شدند. پس از آن هود بیست وهفت سال بزیست آنگاه بمرد و آن گروه که مسلمان بودند از بقیت عادیان سوی عجم رفتند. و عجم سام بن نوح را بود به یک روایت. و در تفسیر گویند به یمن افتادند و گویند که یمن و زمین کنعان از نسل ایشان بود. و از پس هود و عاد به دویست سال ملک تعالی صالح را به ثمود فرستاد». (قصص الانبیاء)
.

دو شنبه 21 مهر 1393برچسب:غدیر خمّ, :: :: نويسنده : علی

روز غدیر.
روز هیجده ذی الحجه که در نزد شیعیان بسیار محترم است. زیرا بعقیدۀ آنان در چنین روزی بود که رسول اکرم در غدیر خم واقع در میان مکه و مدینه موقعی که از حجة الوداع بازمیگشت علی بن ابیطالب را به امامت منصوب کرد.

عید غدیر.
یا عید غدیر خم. خُم موضعی است مابین مکۀ معظمه و مدینۀ منوره که روز هجدهم ذی حجۀ سال دهم هجرت (حجةالوداع) حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» در آنجا صادر گشت و تا امروز روز مزبور نزد امامیه جشنی بزرگ است.

غدیر خم.
غدیری است بین مکه و مدینه، و فاصلۀ آن تا جحفه دو میل است.
موضعی است میان حرمین در ناحیۀ جحفه، بر سه میلی آن و گفته اند نزدیک جحفه بر یک میلی آن است و ذکر آن در حدیث آمده است. ابن اثیر گوید: غدیر خم موضعی میان مکه و مدینه است که چشمه ای در آن میریزد و میان آن دو مسجد رسول الله (ص) قرار دارد. یا اینکه خم، نام بیشه ای در آنجا است، غدیر آب مسمومی دارد و مولودی در آنجا تولد نمی یابد مگر اینکه وقتی به حد احتلام رسید آنجا را ترک میگوید و شاید آن به جهت بدی آب و هوا باشد.
ابن قتیبة نیز در عیون الاخبار به نقل از اصمعی داستان ترک گفتن مردم غدیر خم را ذکر کرده است.
روز یا واقعۀ غدیر خم: غدیر خم در نزد مسلمین حائز اهمیت بسیاری است، زیرا پیغامبر (ص) در موقع برگشتن از حجةالوداع در این ناحیه خطبۀ غرائی ایراد کرد و مخصوصاً شیعیان برای این روز اهمیت بیشتری قائلند زیرا در این روز پیغامبر (ص) علی (ع) را به امامت منصوب کرد. در تاریخ حبیب السیر دربارۀ این واقعه چنین آمده: حضرت رسول پیش از طلوع صبح طواف وداع نمود و از طرف اسفل مکه بیرون خرامید و متوجه مدینه گشت. طی مسافت، میفرمود تا به منزل غدیر خم که از نواحی جحفه است رسید. و در کشف الغمة مسطور است که حضرت شفیع الامة (ص) بعد از وصول به غدیر خم در آن موضع که به سبب فقدان آب و علف قابلیت نزول نداشت فرودآمد و اهل اسلام لوازم متابعت به تقدیم رسانیدند، و سبب نزول در آن منزل این بود که قبل از آن حضرت مقدس نبوی که به موجب وحی سماوی مأمور شده بود که جناب ولایت مآب مرتضوی را به خلافت خویش نصب فرماید و آن حضرت اظهار این صورت به جهت دریافت بعض مَهامّ در تأخیر انداخته بود و چون به منزل غدیر خم رسید و معلوم نمود که پس از تجاوز از آن مکان طوایف انسان از موکب همایون جدا شده به طرف منازل خود خواهند رفت و ارادۀ ازلی مقتضی آن بود که تمامی آن مردم از امامت شاه ولایت وقوف یابند این آیت نازل شد که «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» (قرآن ٦٧/٥); یعنی فی استخلاف علی و النصب علیه بالامامة «و ان لم تفعل فما بلغت رسالتک والله یعصمک من الناس» و چون بنابر مدلول کریمۀ مذکوره وجوب نصب امیرالمؤمنین علی به خلافت بتحقیق انجامید حضرت رسالت (ع) در آن موضع منزل گزید و فرمود که در سایۀ اشجار بعض آن حوالی را صفائی دادند و پالانهای شتران را جمع ساخته بر زبر یکدیگر نهادند و بلال به اشارت آن حضرت ندا کرد که «الصلوة جامعة» و به روایتی آواز برآورد که: حی علی خیر العمل، خلایق مجتمع گشته رسول (ص) بر بالای آن پالانها برآمد و علی مرتضی نیز به فرمودۀ آن حضرت بالا رفته بر یمین سیدالمرسلین بایستاد. آن سرور بعد از ادای حمد و ثنای باری تعالی از انتقال خویش به عالم دیگر مردم را آگاه گردانید و فرمود که میان شما دو امر عظیم می گذارم که اگر دست در آن زنید گمراه نشوید: یکی از آن دو بزرگتر است از دیگری، و آن دو چیز قرآن و اهل بیت من است و این هر دو از یکدیگر جدانشوند تا لب حوض کوثر به من رسند. پس فرمود که ایهاالناس آیا نیستم من اولی به شما از نفسهای شما؟ از اطراف و جوانب آواز برآمد که: بلی. حضرت فرمود که هرکس من اولی ام به او از نفس او، علی به او اولی است از نفس او. آنگاه دست شاه ولایت پناه را گرفته، گفت: من کنت مولاه فهذا علی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادا الحق معه حیث کان. آنگاه شاه ولایت پناه به موجب فرمودۀ حضرت رسالت دستگاه بر در خیمه نشست تا طوایف خلایق به ملازمتش رفته لوازم تهنیت به تقدیم رسانیدند، و از جملۀ اصحاب عمر بن الخطاب جناب ولایت مآب را گفت: بخ بخ یا ابن ابی طالب اصبحت مولائی و مولای کل مؤمن و مؤمنة; یعنی خوشا به حال تو ای پسر ابی طالب که بامداد کردی در وقتی که مولای من و مولای هر مؤمن و مؤمنه بودی. بعد از آن امهات مؤمنین برحسب اشارت سیدالمرسلین به خیمۀ ام المسلمین رفته شرط تهنیت به جای آوردند و به روایت علماء مذهب ائمۀ امامیه آیت کریمۀ «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممتُ علیکم نعمتی (قرآن ٣/٥) در این روز نازل گشت، و حضرت رسول (ص) فرمود: الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمة و رضی الرب برسالاتی و الولایة لعلی بن ابی طالب، و چون حضرت خیرالبریة در غدیر خم از قضیۀ مذکوره فراغت یافت کوچ فرموده به مدینه شتافت، و پس از وصول بدان بلدۀ طیبه این کلام بر زبان همایونش جاری شد که لا اله الا الله وحده لاشریک له، له الملک و له الحمد و هو علی کل شی ء قدیر، آئبون تائبون عابدون ساجدون لربنا حامدون صدق الله وعده و نصر عبده و هزم الاحزاب وحده.
در کتاب تاریخ اسلام چنین آمده: در اخبار شیعه متواتر است که در منزل غدیر خم، پیغمبر به موجب وحیی که رسیده بود مردم را جمع کرد و بر منبری ازجهاز شتر بالا رفت و علی را با خود به منبر برد و پس از خطبه ای مشتمل بر وعظ و اخبار از نزدیکی وفات خود گفت: انی مخلف فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا من بعدی: کتاب الله و عترتی فی اهل بیتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، پس بازوان علی را گرفته بلند کرد و با صدای رسا گفت: من کنت مولاه ... الحدیث، و از منبر فرودآمده مردم را فرمود دسته دسته بروند و بر علی به امارت مؤمنین سلام کنند و چنین کردند مخصوصاً عمر که در تهنیت اطناب کرد و گفت بخ بخ لک ... پس در همان منزل آیه نازل شد که: الیوم اکملت لکم ... (قرآن ٣/٥) الآیة. سپس عده ای از صحابه که ناراضی شده بودند در عقبۀ ارس به قصد پیغمبر کمین کردند ولی جبرئیل پیغمبر را بر مکر آنان آگاه کرد و نتیجه نگرفتند. باید دانست که حدیث من کنت مولاه ... را اهل سنت نیز روایت کرده اند.
ابن خلکان گوید: لیلۀ عید غدیر شب ١٨ ذی الحجه است و غدیر خم میان مکه و مدینه قرار دارد و در آن غدیر آبی است و گفته اند که آنجا غیضه ای است. هنگامی که پیغمبر (ص) از مکه شرفها الله تعالی در سال حجةالوداع برمیگشت بدینجا رسید با علی بن ابی طالب (رض) مؤاخات کرد و گفت: علی منی کهارون من موسی، اللهم وال من والاه ... الحدیث، و شیعه را موضوع علاقۀ زیادی است. حازمی گوید: غدیر خم وادیی بین مکه و مدینه در نزدیکی جحفه است که پیغمبر (ص) در نزدیکی آن خطبه کرد و این وادی به کثرت وخامت و گرمای سخت موصوف است.
صاحب النقض در این باره چنین آرد: چون مصنف نامنصف دعوی علم به اخبار و آثار می کند بایستی که انکار نکردی که روز سقیفه که مهاجر و انصار تقریر امامت می کردند ابوبکر و عمر در مسجد رسول (ص) باهم بودند مغیره درآمد و گفت: چه خواهید کردن؟ عمر گفت: «ننتظر هذا الشاب حتی نبایعه» (گوش به علی می داریم تا بر وی بیعت کنیم). مغیره که او را «ادهی العرب» گفتندی، گفت: زنهار که با علی (ع) بیعت مکنید و دیگری را اختیار کنید که کفایت است رسالت در بنی هاشم. تا ایشان به سقیفه رفتند و بر ابوبکر ابوقحافه بیعت کردند و فاطمۀ زهرا روز بیعت به باب النجد (ظاهراً به باب المسجد) آمد و گفت: «لاعهد لی بقوم اسواء محضراً منکم، ترکتم رسول الله (ص) جنازة بین ایدینا و قطعتم امرکم فیما بینکم، لم تؤامرونا و لم تروا لنا حقنا (حقاً) کأنکم لم تعلموا ما قال یوم غدیر خم: والله لقد عقد له یؤمئذ الولاء، لیقطع منکم بذلک منها الرجاء، و لکنکم قطعتم الاسباب بینکم و بین نبیکم، والله حسیب بیننا و بینکم فی الدنیا و الاَّخرة; یعنی ای مردم من قومی نکوهیده تر از شما ندیده ام. جنازۀ پیغمبر را در میان ما بازگذاشتید در طلب دنیا شتافتید و از فرمان رسول خدای روی برتافتید و حق ما را ندیده انگاشتید چنانکه گویا نشنیدید و ندانستید آنچه در غدیر خم بفرمود: سوگند با خدای که پیغمبر خلیفتی خویش در حق علی منصوص داشت تا شما آرزوی آن نکنید و شما رشتۀ انتساب و انتماء را در میان خود و پیغمبر خود قطع کردید و خداوند در دو جهان میان ما و شما حاکم باشد
رجوع به احتجاج طبرسی و بحارالانوار ج ٨ ص ٤٠ شود.
سید حمیری (١٧٣ - ١٠٥ ه.ق.) اشهر شعرای شیعه حادثۀ غدیر خم را به نظم آورده و آن حادثه به عقیدۀ شیعیان این است که پیغمبر (ص) روز غدیر خم دست علی (ع) را گرفت و گفت: من کنت مولاه فعلی مولاه، اینک ابیات مزبور:

عجبت من قوم اتوا احمدا
بخطة لیس لها موضع
قالوا له لو شئت اعلمتنا
الی من الغایة و المصرع
اذا توفیت و فارقتنا
و فیهم فی الملک من یطمع
فقال لو اعلمتکم مفزعاً
کنتم عسیتم فیه ان تصنعوا
کصنع اهل العجل اذ فارقوا
هرون فالترک له اروع
ثم اتته بعده عزمة
من ربه لیس له مدفع
ابلغ والا لم تکن مبلغاً
والله منهم عاصم یمنع
فعندها قام النبی الذی
کان بما یأمره یصدع
یخطب مأموراً، و فی کفّه
کف علی نورها یلمع
رافعها اکرم بکف الذی
یرفع و الکف التی ترفع
من کنت مولاه فهذا له
مولی فلم یرضوا و لم یقنعوا
و ظل قوم غاظهم قوله
کأنما آنافهم تُجدع
حتی اذا واروه فی لحده
و انصرفوا عن دفنه صیعوا
ما قال بالامس و اوصی به
و اشتروا الضر بما ینفع
و قطعوا ارحامهم بعده
فسوف یجزون بما قطعوا
و ازمعوا مکراً بمولاهم
تبا لما کانوا به ازمعوا
لاهم علیه یردوا حوضه
غداً ولا هو لهم یشفع
(ضحی الاسلام)

از لحاظ اهمیتی که این واقعۀ تاریخی از نظر شیعیان دارد در آثار شعرا و نویسندگان فارسی زبان از روز و واقعۀ غدیر خم بسیار یاد شده است.

- حدیث غدیر ; حدیث من کنت مولاه فهذا علی مولاه ... است که در شرح واقعۀ غدیر خم ذکر شد.
- عید غدیر ; عید شیعیان که در آن روز علی بن ابی طالب (ع) از جانب پیغمبر (ص) به امامت تعیین شده و آن روز هیجدهم ذی الحجه است.
رجوع به دورۀ کتاب الغدیر تألیف عبدالحسین امینی (رحمة الله علیه) شود.

شنبه 19 مهر 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی

اسحاق.
(
Isaac)
ابن ابراهیم نبی (ع). پدر او ابراهیم خلیل (ع) و مادر او ساره (سارا) است و خود از اجداد پطریارخی و هم از اسلاف عیسی مسیح بود. در باب اسحاق مابین روایات مسیحیان و مسلمین خلاف است، مسیحیان آورده اند تاریخ و توصیف او در سفر پیدایش ٢١ و ٢٤ الی ٢٨ و ٣٥ و ٣٧ و ٢٩ مذکور است و او برای وقایعی که هنگام تولد وی بوقوع پیوست معروف است و فرزند نبوت و وعده میباشد که هنگام پیری ابراهیم و سارا خداوند بایشان کرامت فرمود. وی در طفولیت سبب تنفر برادر اعیانی خود اسماعیل که از هاجر مصری بود شده و در این خصوص نمونۀ تمام فرزندان وعده گردید. (رسالۀ غلاطیان). و تا زمان بلوغ در خوف و خشیت خداوند تعلیم یافت و وقتی که خداوند عالم زر خالص ایمان ابراهیم را در بوتۀ امتحان گذاشت وی نسبت به اوامر پدر مهربان خود نهایت اعتماد و اطاعت را اظهار نمود و حضرت خلیل نیز به اب المؤمنین ملقب گردید. در سن چهل سالگی به الجزیره رفت و ربقه خال زادۀ خود را به حبالۀ نکاح درآورده غالباً در قسمت جنوبی مملکت کنعان و حوالی آن بسر میبرد و چون ابراهیم سرای فانی را بدرودگفت اسحاق با برادر اعیانی خود اسماعیل همدست شده آن حضرت را بخاک سپردند. و اسحاق را دو پسر بود که در نوشته های مقدسه مذکورند یکی عیصو و دیگری یعقوب نام داشت و ربقه یعقوب را بیش از عیصو دوست داشت ولی محبت اسحاق نسبت به عیصو بیش از یعقوب بود و این مطلب باعث غرس نهال خلاف و حسد در میان این دو برادر گردیده بدان واسطه از یکدیگر مفارقت کردند و چون صد و سی و هفت سال از عمر اسحاق سپری شد پسر خود یعقوب را برکت داده وی را به الجزیره فرستاد و بقولی خود در صدوهشتادسالگی سرای فانی را بدرودگفت و دو پسرش یعقوب و عیصو وی را در ملک مقبرۀ ابراهیم که به مکفیله معروف بود دفن کردند. و باید دانست که اسحاق در سجیۀ طبیعی خود حلیم متواضع، خلیق، متفکر، متقی و متدین و مخصوصاً مطیع ارادۀ خدا بود. (قاموس کتاب مقدس).
مؤلف قاموس الاعلام ترکی آورده:
اسحاق یکی از انبیاء عظام و پسر دوم حضرت ابراهیم علیه السلام است. مادر او ساره در جوانی عقیم بود و بهنگام پیری شوهر بشارت داد که بوسیلۀ الهام چنین معلومم شده که حق تعالی پسری تو را عنایت خواهد فرمود. ساره این مسئلۀ مخالف عرف و عادت را باور نکرده خندید و از این رو مولود جدید را به یصحق که در عبرانی مقابل یضحک یعنی میخندد میباشد موسوم ساختند.
نظر بروایات مولد اسحاق سنۀ ٢١٠٨ یا ٢٢٦٦ و یا ١٨٩٦ ق.م. است. ساره در این حال به امر شرکت در میراث ابراهیم متوجه شده تصور میکرد اسماعیل یعنی پسری که از کنیزک آن حضرت بوجود آمده شریک اسحاق در ارث پدر خواهد شد و از این رو حسادت خویش را آشکار کرد. ابراهیم به امر الهی هاجر و اسماعیل را با خود برداشته بحجاز آمد و حضرت اسحاق در فلسطین بماند در نتیجه اسماعیل جدّ اعلای عرب مستعربه و اسحاق جدّ اعلای بنی اسرائیل گردید. در قضیۀ مأموریت ابراهیم در قربانی فرزند خویش نیز اختلاف است زیرا در توریة بقربانی بودن اسحاق و در قرآن بقربانی بودن اسماعیل اشاره شده لذا اکثر علمای اسلام بقربانی اسماعیل قائلند و اقلیت بقربانی اسحاق. بعد از وفات ابراهیم اسحاق در بئر سبع متوطن گشت و بعدها در نتیجۀ قحط و غلا از آنجا به جرار منتقل شد. بعد از چندی چون بجهت کثرت اموال و مواشی مردم بر وی رشک میبردند مصمم بمراجعت بوطن اولی (بئر سبع) شد. اسحاق با رفقا دختر بتوئیل که منسوب بخاندان ابراهیم بود ازدواج کرد و از این ازدواج دو پسر بنام عیص و یعقوب بوجود آمد. اسحاق خود عیص را بیشتر دوست میداشت لهذا در حق وی از درگاه حق تعالی درخواست میراث نبوت میکرد، اما «رفقا» نسبت به یعقوب علاقۀ بسیار داشت و مایل بود که میراث نبوت بوی منتقل شود در نتیجه اسباب چنان فراهم شد که یعقوب وارث پیغمبری گردد و بدین ترتیب اسحاق در اواخر عمر بکوری مبتلا گشت و زن او یعقوب را بنام عیص نزد وی آورد و به این طریق او وارث نبوت شد. نام دیگر یعقوب اسرائیل یعنی عبدالله بود و ازین رو اولاد و احفاد اورا بنی اسرائیل گویند. نصارا این کلمه را بشکل ایساق تلفظ کنند: اسحاق پیغامبری از بنی اسرائیل، روضه اش بشام، بشهر مسجد ابراهیم است. (حدود العالم).

شنبه 19 مهر 1393برچسب:مرتضی, :: :: نويسنده : علی

مرتضی.
[ م ُ ت َ ضا ]
(ع ص)
- پسندیده.
گزیده.
مختار.
اِرتضاهُ: اختاره.
نعت مفعولی است از ارتضاء.
- راضی کرده شده.
خشنود شده.
رجوع به ارتضاء شود.

چو باد خاکِ تو خواهد به هر طرف بُردن
مَهِل که از تو نشیند به خاطری گردی
***

شاه داعی الی الله شیرازی رحمة الله علیه
وفات در قرن 9 ه.ق.
آرامگاه در شیراز

یک شنبه 13 مهر 1393برچسب:اسماعیل علیه السلام, :: :: نويسنده : علی

اسماعیل(Ismael) ابن ابراهیم خلیل (ع). مؤلف تاریخ گزیده گوید:
ساره (زوجۀ ابراهیم) هاجر را با ابراهیم بخشید، ابراهیم را ازو پسری آمد در هشتادوشش سالگی، او را اسماعیل نام نهاد، ساره را بدان رشک خاست، اسماعیل را ختنه کرد و بر همۀ مسلمانان واجب شد. چون اسماعیل دوساله شد ساره با هاجر شکیبا نبود، ابراهیم (ع) هاجر و اسماعیل را بزمین مکه برد، آنجا بگذاشت، ببرکت اسماعیل آب زمزم پیدا شد و چون قوم بنی جُرهُم بواسطۀ آب آنجا آمدند اسماعیل در میان ایشان پرورش یافت، چون اسماعیل چهارساله شد امر قربان رسید، و آن چنان بود که ابراهیم (ع) نذر کرده بود که اگر او را پسری بود قربان کند، درین وقت فرمان آمد که بوعده وفا نماید. ابراهیم (ع) اسماعیل را قربان خواست کرد، چون از پدر و پسر در آن کار گرانیِ طبع نبود حق تعالی نیت پذیرفت و از بهشت گوسفندی بکوه ثیب (
اصل : ثبت، و تصحيح قياسي است) بحدود مکه فرستاد تا بعوض اسماعیل قربان کرد. بعد ازین به یک سال اسحاق از ساره بسن هفتادسالگی متولد شد. چون اسماعیل بحدّ مردی رسید، از بنی جرهم زن خواست، ابراهیم به دیدن اسماعیل رفت، اسماعیل بشکار بود، زن اسماعیل ابراهیم را (ع) خدمتی نکرد، ابراهیم (ع) گفت اسماعیل را بگو که آستانۀ خانه بدل کن، اسماعیل زن را طلاق داد و دیگری بخواست. چون خانۀ کعبه که شیث ساخته بود خراب گشته بود، ابراهیم و اسماعیل بفرمان خدای تعالی باز بنا کردند، حق تعالی حجرالاسود را بفرستاد تا در رکن خانه نشاندند و حج فرض شد. (تاریخ گزیده).
و هم حمدالله مستوفی گوید:
اسماعیل علیه السلام را حق تعالی پیغمبری داد، به عمالقۀ یمن و حضرموت فرستاد، پنجاه سال ایشان را دعوت دین ابراهیم میکرد که ایمان آوردند، چون عمرش به صدوسی سال رسید درگذشت. او را در جنب مادرش هاجر در حرم کعبه دفن کردند. (تاریخ گزیده).
لقب او ذبیح الله است.
مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد:
اسماعیل (مسموع از خدا) (سفر پیدایش)، و او پسر ابراهیم بود که هاجر برای او تولید کرد و بدان لحاظ بنظر حقارت بخاتون خود سارا نگاه میکرد. و این مطلب سبب آن شد که هاجر و پسر وی در تنگی و تلخ جانی افتند، لکن ابراهیم با وجود نبوتی که در سفر پیدایش ١٢:١٦ مکتوب است اسماعیل را فرزند موعود می پنداشت تا زمانی که سارا حامله شده اسحاق را آورد. از آن پس هاجر و پسر او از حضور خاتون خود رانده شدند و چون هاجر کنیزک مصریه بود بملاحظۀ حب وطن پسر خود را برداشته راه مصر گرفت و در اثنای راه حرارت و تشنگی بر ایشان غلبه کرد، بطوریکه مشرف بهلاکت بودند، لکن اعجازاً رهایی یافته در بیابان پاران زیست کردند. اسماعیل صیادی قوی بازو گردید و زوجۀ مصریه ای برای خود نکاح کرد و دوازده پسر که هر یک رأس و رئیس یکی از طوایف اعراب بودند تولید کرد (سفر پیدایش) و او را دختری نیز بود که بحبالۀ نکاح عیصو درآمد (سفر پیدایش) و چون ابراهیم از دار فانی بسرای باقی شتافت اسماعیل با اسحاق برادر خود همدست شده وی را بخاک سپردند. و اسماعیل در ١٣٧ سالگی جهان را بدرود گفت. (سفر پیدایش).
اما مسکن اولاد او یعنی اسماعیلیان از حویلا تا شور که مقابل مصر است امتداد داشت (سفر پیدایش) یعنی فیمابین بحر قلزم و سر خلیج فارس. بعدها آنها با نسل یقطان بن ابراهیم که سلسلۀ چهارمین سام و نَسَب به یقشان بن ابراهیم میرسانند (سفر پیدایش) و گویا با بعضی از برادران یقطان و یقشان علاوه بر طوایف کوشی که در جنوب بودند (سفر پیدایش) در تمام شبه جزیرۀ عربستان ساکن گردیدند. ذریۀ اسماعیل برحسب وعدۀ الهی که در سفر پیدایش مکتوب است بسیار و بی شمار شد و مقصد نبوت در حق او و ذریۀ او واضح و مبرهن گشت، زانرو که او خود مرد صحرائی بوده اکثر ذریّۀ او در مشرق بدوی و صحرانشین میباشد و قصد از این گفته که «در میان برادران خود ساکن خواهند شد»، زندگانی در میان طوایف و خویشان میباشد و دست هر کس بضد آنها و دست آنها بضد هر کس بوده، همواره آتش نزاع و جدال در میان ایشان افروخته بود و صحرانشین و غارتگربودند. طوایف اعراب بدوی که اسماعیل را رأس سلسلۀ خود میدانند با وجودی که اسماً رعیت دولتند تا حال هم وحشی و گردنکش مانده اند- انتهی.
اسماعیل ملقب بذبیح است، گویند او نخستین کسی بود که بعربی نوشت و بدان تکلم کرد. اصل سریانی این نام بی الف وسط تلفظ میشود و از این روی در عربی بی الف نوشته میشود. مادر وی هاجر کنیزی قبطی مصری از قریه ای بود بنام ام العرب که نزدیک فرط است. (تنقیح المقال).
و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1153
بازدید دیروز : 53
بازدید هفته : 6487
بازدید ماه : 1153
بازدید کل : 166676
تعداد مطالب : 2000
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content